چکیده :
قرآن نوشتارى را که در پیش روى دارید تفسیرى است از مبانى رشد و احکامو مسائل آن که بیشتر با تکیه بر آیات قرآن کریم و در برخى موارد بااستشهاد به روایات فراهم آمده است.
نویسنده معتقد است که جامعنگرى، انتخاب احسن و خردورزى ازلوازم رشد فردى و اجتماعى است. در این مقاله رابطه بین «اطاعت»،«ولایت» و «رشد» به این صورت ترسیم شده که این سه بسان هرمى هستندکه رشد در راس آن و اطاعت و ولایت در قاعده آن است. بنابراین ولى غیررشید، ولایتش ساقط است و اطاعت از اوامر غیر رشید هیچ وجه شرعى وعقلى ندارد. نویسنده ملاکهاى رشد را شرع، عقل و رویه عقلا معرفى کردهاست. وى بر آن است که استفاده از روش آزمایش و خطا براى رسیدن بهرشد، امرى لازم است. نیز تاکید کرده است که پذیرش لوازم رشد، با پذیرشبرخى آسیبهاى فردى و اجتماعى همراه است.
بنابراین نباید به خاطر برخى آسیبها، راه رشد و لوازم آن را سد کرد ورهروان را به درجازدن و گرد خود چرخیدن و بىراهه رفتن واداشت.
1) مقدمه
در بسیارى از واژهها و مفردات قرآن کریم مفاهیمى فراهم آمده که ویژه کاربردهاىخاص وحیانى است. از این رو براى دستیابى به مراد خداوند، علاوه بر توجه به معناىوضعى و کاربردى الفاظ در کلام عرب، باید به ادبیات خاص قرآنى نیز توجه کرد. توجهبه مصادیق و نیز سیاق آیات، مىتواند دریچهاى براى راهیابى به فرهنگ و ادبیات قرآنکریم باشد.
در این نوشتار برآنیم تا فهم خود را از معنا و مصداق رشد و رشید در فرهنگ دینى وقرآنى بیان کنیم. در آغاز، معناى لغوى رشد در زبان عربى و فارسى و تفاوت مصداقرشید را در کاربردهاى این دو زبان حکایتخواهیم کرد. آن گاه با استناد به آیات قرآن ،تعریفى از رشد ارایه خواهیم داد. سپس به لوازم، احکام و مسائل مربوط به رشدخواهیم پرداخت.
2) معناى لغوى رشد
ابن فارس (ت 395 ق) مىنویسد: «سه حرف «ر ش د» بر راستى راه دلالت دارد وبه مقاصد راهها، «مراشد» گفته مىشود» [1]. این واژه در مقابل واژه غى است و غى دراصل به معناى فرو رفتن در جهل است»[2].
برخى از معاجم باتوجه به معناى وضعى و کاربردى رشد، آن را اینگونه تعریفکردهاند: رشد عبارت است از رسیدن به حقیقت امر. رشید نیز به کسى گفته مىشود کهتدابیر او در بسترى استوار به غایت و کمال مطلوب رسد[3].
در زبان فارسى رشد کردن به معنى نمو کردن است[4] و رشید به معناى شجاع و دلیراست. نیز در فارسى رشید را به معنى خوش قد و قامت استعمال کنند، چنانکه گویند:فلان کس جوانى است زیبا و رشید. در عربى به جاى آن «رشیق» گویند و مصدر آن نیزرشاقت است[5]. خلیل مىنویسد: «پسر یا دخترى را که از نظر اندام متعادل باشد، رشیقگویند»[6] .
در متون اسلامى نیز رشد به معناى جسمانى به کار نرفته است، لذا در توصیفبرخى از افرادى که به رشد نرسیدهاند، گفته شده است: «... کبیرة غیر رشیدة» [7].
3) معانى رشد در ادبیات قرآنى
آنچه مسلم است رشد در قرآن به معناى رشد جسمانى نیست. واژه رشد در فرهنگقرآنى از واژههاى حوزه عقل و فکر انسان است. رشد، کمال عقل است; از این رو نمىتوان کسى را که عاقل است، رشید نامید.
با نظر در آیات قرآن کریم مىتوان گفت: سه عنصر در مفهوم رشد نهفته است;جامعنگرى، انتخاب احسن، خردورزى و اقامه برهان. با این بیان، رشید کسى را گویندکه اولا عقلى جامعنگر داشته باشد، ثانیا از میان راههاى مختلف، قادر به انتخاب احسنباشد، ثالثا انتخابش مبتنى بر حجت و برهان باشد. اکنون به بیان مستندات قرآنى هریکاز این سه عنصر مىپردازیم.
1-3) جامعنگرى
از آیات سوره کهف در داستان خضر و موسىعلیهما السلام فهمیده مىشود که لازمه رشد درهر امرى، احاطه فرد به جوانب مختلف آن امر است. خداوند در آیه 65 سوره کهفمىفرماید: «ما به خضر دانشى خاص آموختیم». در آیه بعد این دانش ملازم یا زمینهسازرشد معرفى شده است، (1) آنجا که موسىعلیه السلام به خضرعلیه السلام مىگوید: «هل اتبعک على انتعلمن مما علمت رشدا»; (آیا تو را پیروى کنم بر اینکه مرا از آنچه به تو آموختهاندبیاموزى تا به رشد راه یابم) و از آیه 68 همین سوره فهمیده مىشود که یکى از لوازمرشد، «احاطه خبرى» به موضوعاتى است که مورد تصمیمگیرى است. خضرعلیه السلام دراستدلال بر این که چرا موسىعلیه السلام نمىتواند در همراهى با او شکیبا باشد مىگوید: «کیفتصبر على مالم تحط به خبرا»[کهف68]; (چگونه بر آنچه کاملا آگاه نیستى، شکیبایىکنى).
دایره اطلاعات خضرعلیه السلام فراتر از اطلاعات موسىعلیه السلام بود، لذا او از امورى آگاه بودکه موسىعلیه السلام آگاهى نداشت و همین باعثشده بود، که خضرعلیه السلام در هر مورد عملىرشیدانه انجام دهد; اما موسىعلیه السلام که از آن اطلاعات بىبهره بود، آن عمل را ناپسند وقبیح بداند. به طور مثال وقتى خضرعلیه السلام کشتى را سوراخ کرد، موسىعلیه السلام آن را با اینعبارت تقبیح کرد: «لقد جئتشیئا امرا»[کهف71]; (براستى کارى ناپسند انجام دادى).
بنابراین روشن شد که وقتى انسان از همه جوانب کارى که «مىخواهد انجام دهد،اطلاع نداشته باشد، ممکن است کارى صحیح را قبیح و یا کار قبیحى را نیکو بشمرد.پس اولین رکن رشد یافتگى، داشتن تصور صحیح از جوانب و عواقب امور است. تاکیدقرآن و سنتبر تدبر و عاقبت اندیشى در امور نیز به همین رو است. گاهى انتخاب راهورود در امرى، مستلزم دیدن راههاى خروجى است. در حدیثى از امام صادق علیه السلام آمدهاست: «نزد هر کارى درنگ کن تا راه ورود آن را از راه خروجش بشناسى; پیش از آنکهبدان دستبیازى و پشیمان شوى»[9].
2-3) انتخاب احسن
خداوند در آیه ششم سوره نساء پس از آنکه همگان را از سپردن اموال به دستسفیهان باز داشته است، مىفرماید: «وابتلوا الیتامى حتى اذا بلغوا النکاح فان آنستم منهمرشدا فادفعوا الیهم اموالهم» (و یتیمان را تا وقتى که به [سن] نکاح مىرسند، بیازمایید!اگر آنان را رشید یافتید، مالهایشان را به آنان برگردانید).
طبق ظاهر این آیه، تاز مانى که یتیم به رشد نرسیده، نمىتوان اموالش را در اختیارشگذاشت تا در آن تصرف کند. اما براى رسیدن به جواب این سؤال که چه وقت مىتوانگفت: او به رشد رسیده است و مىتواند در اموالش تصرف کند، کافى استبه وظیفهولى یا قیم نظرى بیاندازیم که اموال یتیم به او سپرده شده است. او موظف است درتداول مال یتیم، بهترین شیوه ممکن را برگزیند تا منافع او را به نحو احسن تامین کند.خداوند مىفرماید: «ولا تقربوا مال الیتیم الا بالتى هى احسن»[انعام 152]; (به مال یتیمنزدیک مشوید، جز به گونهاى که بهتر باشد). پس مىتوان از این دو آیه چنین نتیجهگرفت که وقتى یتیم خود بتواند مال خود را از میان راههاى مختلف در راه صحیحتر بکاربندد، به رشد رسیده است. بنابراین «انتخاب احسن» رکن دیگر رشد است که در همهامور، چه در حوزه اندیشه و یا در حوزه گفتار و رفتار باید ملاک عمل باشد.
3-3) خردورزى و اقامه برهان
چنانچه کسانى در راه صحیح قدم بردارند، اما اگر از آنها پرسیده شود که چرا در اینراه گام برمىدارید، جوابى قانع کننده ارائه ندهند، اینگونه افراد را نمىتوان رشید نامید.بنابراین داشتن حجت و برهان از لوازم رشد است. به تعبیر قرآن ، کسانى که به اقوالمختلف گوش فرا مىدهند و از بهترین آنها پیروى مىکنند، اولواالالباب هستند; پسانتخاب رشیدانه آن است که به عقلى خالص، جامعنگر و پخته (لب) متکى باشد.
در قرآن آمده است که، وقتى جوانان رشیدى به نام اصحاب کهف از حسن انتخابپروردگار خود به قاطعیتسخن گفتند که: «ربنا رب السموات والارض لن ندعوا من دونهالها»[کهف 14]; (پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است ما جز او خدایى رانمىخوانیم)، در ادامه، سوء انتخاب قوم خود و حجت نداشتن آنها را اینگونه بیانکردند: «هؤلاء قومنا اتخذوا من دونه آلهة لولا یاتون علیهم بسلطان بین»[کهف 15]; (اینانقوم ما هستند. خدایانى جز خداى یگانه را برگزیدند; در حالى که دلیلى روشن بر آنندارند).
«سلطان بین» دلیلى است که بتواند بر ادعاهاى مخالف آن غلبه و برترى پیدا کند. پسباید بر انتخاب گزینهها در هر زمینهاى که باشد حجت داشته باشیم. اگر خضر علیه السلام راهىرا انتخاب کرد که موسىعلیه السلام در نظر اول آن را تقبیح نمود، در نهایتبا بیان دلیل محکم وخلل ناپذیر خود، موسى علیه السلام را قانع کرد. بنابراین رشید کسى است که بتواند:
اولا، راههاى مختلف را در نظر بگیرد و جوانب و عواقب هرکارى را ببیند;
ثانیا، راه بهتر را برگزیند;
ثالثا، آن راه صحیح را با حجت و برهان قاطع به اثبات برساند; لذا نمىتوان اندیشه وعملى را پیش خود برتر دانست و با تحکم بر دیگران تحمیل کرد که چه بسا برتر بودن آنخیالى بیش نباشد; چنانکه خداى متعال درباره گروهى مىفرماید: «یحسبون انهمیحسنون صنعا»[کهف 104] (مىپندارند که کارى نیک مىکنند) و یا در جایى دیگرمىفرماید: «افمن زین له سوء عمله فرآه حسنا» [فاطر 8];(پس آیا آنکه کار بدش آراستهشده و آن را نیک مىبیند).
4) ابراهیم علیه السلام، اسوه رشد
یکى از نمونههاى بارز رشد، حضرت ابراهیمعلیه السلام است که خداوند او را به عنواناسوه معرفى کرده است[ممتحنه 4] . خداوند درباره او مىفرماید: «و لقد آتینا ابراهیمرشده من قبل»[انبیاء 51] ; (و ما پیش از این ابراهیم را رشد دادیم).
نمونهاى از موارد رشد ابراهیم علیه السلام، جدال احسن او با کفار و مشرکان است. اویکایک خدایان دروغین چون ستاره و ماه و خورشید را که قومش مىپرستیدند، مطرحمىکند و با حجت و برهان رد مىکند: «تلک حجتنا آتیناها ابراهیم على قومه»[انعام 83] ;(آن حجت ماست که به ابراهیم دادیم تا بر قومش اقامه کند) و در نهایت، با قاطعیتاعتقاد احسن را اینگونه بیان مىکند که: «انى وجهت وجهى للذى فطرالسموات والارضحنیفا و ما انا منالمشرکین» [انعام 79]; (من رویم را حقگرایانه به سوى کسى گردانیدم کهآسمانها و زمین را آفرید و من از شرک آورندگان نیستم).
5) احکام و مسائل رشد
با غور و وارسى در آیات کریمه قرآن و نظر به ارتباطهاى موجود بین رشد وموضوعات دیگر، مىتوان احکام و مسائلى را از قرآن کریم استنباط کرد که در اینجا بهبرخى از آنها مىپردازیم.
1-5) ارتباط رشد با اطاعت و ولایت
از آیات قرآن کریم به خوبى استفاده مىشود که فقط امر رشید مورد اطاعت قرارمىگیرد. ولایت تنها براى کسى محقق است که رشید باشد. به عبارتى مىتوان گفت کهرشد در راس هرم اطاعت و ولایت قرار دارد.
در سوره هود مىخوانیم: «ولقد ارسلنا موسى بآیاتنا و سلطان مبین الى فرعون و ملائهفاتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشید»[هود 97 و 98]; (و ما موسى را با آیات خود وحجتى روشن به سوى فرعون و اشراف قومش فرستادیم. اما فرمان فرعون را پیروىکردند و حال آنکه فرمان فرعون رشد یافته نبود).
ملاحظه مىکنیم که خداوند پیروى قوم فرعون از دستورهاى او را تخطئه مىکند، بهاین جهت که امر فرعون رشید نبوده است. بنابراین از امرى مىتوان تبعیت کرد که برمبناى رشد باشد و این مطلب در جمیع مراتب اطاعت و لایتحاکم است. در اسلاماطاعت از پدر و مادر واجب شناخته شده است، اما این امر منوط به آن است که آنهافرزند را به راه رشد دعوت کنند، ولى اگر راهى را نشان دهند که به طور مسلم خلاف راهخداست، نباید اطاعت کرد. خداوند با همه تاکیدهایى که بر احترام و احسان به پدر ومادر دارد، در اینگونه موارد صریحا انسان را از اطاعت پدر و مادر نهى مىکند. در سورهلقمان مىفرماید: «و ان جاهداک على ان تشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما»[آیه 15];(و اگر کوشند که آنچه را بدان آگاه نیستى، شریک من قرار دهى، از آنان اطاعت مکن).
اطاعت زن از شوهر نیز در فقه اسلامى در همین چارچوب پذیرفتنى است. یعنى اگرطبق آیه «الرجال قوامون علىالنساء (2) » [نساء 34]، مدیریتخانواده را بر عهده مرد گذاشتهاست،اطاعت زن از او در مواردى است که دستورهاى او بر خلاف رشد نباشد.
اطاعت دختران از پدر و جد پدرى در ازدواج نیز در همین چارچوب قابل توجیهاست; با این توضیح که دختران معمولا کمتر از پسران در اجتماع حضور دارند; درنتیجه، بسیارى از دسیسهها را تجربه نمىکنند; لذا ممکن استبا کم توجهى به جوانبامر خطیر ازدواج، ناخودآگاه در دام افراد شیاد گرفتار آیند; به همین جهت استفاده ازتجربه و خیرخواهى پدر و جد پدرى در این مورد در راستاى رشد است; اما اگر پدر یاجد پدرى بخواهد بدون دلیل او را از ازدواج با فرد صالح و دلخواه خودش باز دارند،دادگاه صالح این حق را از آنها سلب خواهد کرد و به دختر اجازه ازدواج بدون اذن آنها راخواهد داد (3) و این امر در فتاوى فقهاى ما نیز آمده است[10].
2-5) ملاکهاى رشد
رشد داراى ملاکهایى است که مىتوان هر امرى را با آن سنجید. به نظر نگارندهملاکهاى عمده رشد عبارتند از: شرع، عقل و سیره عقلاء. در اینجا هریک را به اختصارتوضیح مىدهیم.
الف) شرع: بى شک آیینى که از جانب خدا نازل شده، عین رشد است و مخالفتباآن نشانه سفاهت. خداى تعالى فرمود: «من یرغب عن ملة ابراهیم الا من سفهنفسه»[بقره130]; (هیچکس از آیین ابراهیم روى نگرداند، مگر آنکه نابخرد باشد).
قرآن ، سنت رسول اللهصلى الله علیه وآله وسلم، گفتار و رفتار معصومانعلیهم السلام همگى ملاک رشدمحسوب مىشوند و این نکته در آیات و روایات مورد تاکید است. موارد ذیل از آنجمله است:
- «انا سمعنا قرآنا عجبا یهدى الى الرشد» [جن 2]; (ما قرآنى شگفت را گوش دادیم کهبه رشد راه مىنماید).
- علىعلیه السلام درباره رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمود: «سیرته القصد و سنته الرشد»[11]; (سیرهاو میانه روى و سنت او رشد است).
- در زیارت جامعه کبیره آمده است که: «کلامکم نور و امرکم رشد» [12]; (سخنشما نور و فرمان شما رشد است).
بنابراین امرى که به طور قطع خلاف شرع باشد، خلاف رشد نیز خواهد بود; به طورمثال، پدر یا مادر نمىتواند فرزند خود را از نماز خواندن باز دارد یا در زمانى که دفاع ازکیان اسلام و کشور واجب است، او را از آن باز دارد.
ب) عقل: یکى دیگر از معیارهاى اصلى رشد عقل است. مراد از عقل در اینجا آناست که به عنوان یکى از منابع فقه به شمار مىآید. همان که گفته شده است: «کلما حکمبه العقل حکم به الشرع» (4) . از این عقل به قوه تشخیص حسن و قبح تعبیر مىشود. در متونروایى بر این ملاک نیز تاکید شده است:
- على علیه السلام مىفرماید: «کفاک من عقلک ما اوضح لک سبیل غیک من رشدک» [13];(خردمندى تو همین بس که برایت راه سرگردانى را از رشد باز شناساند).
- در احادیث معصومانعلیهم السلام آمده است: «اصاب العاقل بالرشد» [14]; (خردمند بارشد یافتن به راه درست مىرود) . «استرشدوا العقل ترشدوا»[15]; (از خرد رشدبخواهید، تا رشد یابید). «لا تسترشد الى الحزم بغیر دلیل العقل»[16]; (بدون راهنمایىخرد به دور اندیشى رهنمون نمىشوى).
بنابراین اگر کسى بر خلاف عقل حکم کند، امر او رشید نیست و در نتیجه مطاع نیزنخواهد بود. به طور مثال، اگر پدر یا مادر فرزند خود را به کارى امر کند که آن کار،تکلیف فوق طاقتبه شمار مىآید، امر آنها غیر رشید است.
ج) سیره عقلا: روش عقلا در خصوص موضوعى مطرح است که نه شرع درباره آندستور خاصى دارد و نه آن از موارد حسن و قبح عقلى است. در اینگونه امور، رشد درعدم مخالفتبا روش عقلاست. بدیهى است که روش عقلا نباید با شرع مخالف باشد.به نظر ما روایاتى که مشورت با عقلا را از مصادیق رشد دانسته، بر پیروى از روش عرفىو عقلایى تاکید مى ورزد; مانند موارد ذیل:
- «مشاورة العاقل الناصح رشد و یمن و توفیق من الله، فاذا اشار علیک الناصح العاقلفایاکوالخلاف فان فى ذلک العطب»[17]; (مشورت با عاقل خیرخواه، رشد و برکتوتوفیقى از جانب خداست. پس اگر او به تو راهى را نشان داد، از مخالفتبا آن برحذرباش، زیراکه هلاکت در پى دارد).
از ظاهر این روایات استفاده مىشود که مراد از عقل در اینجا، عقل کلامى و فلسفىنیست.
حضرت امام خمینى(ره) در موضوع اذن پدر یا جد پدرى براى ازدواج دختر باکرهمىفرماید: «چنانچه پدر یا جد پدرى دختر را از ازدواج با کسى که از نظر شرع و عرفکفو اوست، باز دارند، کسب اجازه آنها لزومى ندارد»[18].
ملاحظه مىکنیم که در این جا تشخیص کفو بودن به عرف واگذار شده است. خلاصهآنکه، چنانچه انسان همه جوانب امور را بسنجد و عقل و شرع و عرف عقلا را میزانسنجش قرار دهد و خودخواهى و استبداد راى را کنار بگذارد، قطعا در راه رشد حرکتخواهد کرد.
علىعلیه السلام در وصیتبه محمدبن حنفیه فرمود: «من لم یعط نفسه شهوتها اصابرشده»[19]; (هر که خواهش نفس را برنیاورد، به رشدش خواهد رسید) و در حدیثىآمده است: «الرشد فى خلاف الشهوة»[20]; (رشد در مخالفتبا خواهش نفس است).
3-5) ارتباط رشد با آزمایش و خطا
همه انسانها مانند حضرت خضر علیه السلام یا پیامبران و اولیاء نیستند که به شیوه علملدنىبهرشد و کمال برسند، بلکه نوع افراد انسانى باید با ورود تدریجى در امور، قدرت وتوانایى تشخیص خوب از بد و احسن از غیر احسن را بدست آورند.
خداوند درباره یتیم به ما دستور مىدهد که آنها را از قبل از بلوغ مورد آزمایش قراردهید: «و ابتلوا الیتامى حتى اذا بلغوا النکاح (5) »[نساء 6]. ابتلاى یتیم به این معناست که بهتدریجبه او امکانات و اختیار معاملات کوچک داده شود و خطاهاى او اصلاح شود تاآنکه بعد از بلوغ، به حدى برسد که خود صلاح و فساد خویش را به نحو احسن تشخیصدهد و اموال خود را در راه باطل مصرف نکند. این امر به یتیم و معاملات و عملیات مالىو اقتصادى اختصاص ندارد و مهمترین راه رسیدن به رشد در همه زمینهها ابتلا وآزمایش و اصلاح خطاهاست. اگر مىخواهیم جوانانى رشید در صحنههاى مختلفسیاسى، اجتماعى و فرهنگى داشته باشیم، باید به فرزندانمان در کودکى و نوجوانى بهفراخور سن و دیگر تواناییها و استعدادهایشان، اختیارات و مسؤولیتهایى بدهیم و آنها راآزاد بگذاریم تا خود انتخاب کنند. البته نباید فراموش کرد که والدین و مربیان در فرآیندآزمایش و خطا و اصلاح خطاهاى رفتار و عمل آنها داراى نقش ممتازى هستند.
4-5) نقش مشورت در رشد
همانطور که گفتیم اولین رکن رشد، جامعنگرى است. مشورت در این زمینهمىتواند یاور انسان باشد. محدودیتهاى فکرى در هر انسانى، مانع از آن مىشود کهبتواند همه جوانب امور را به روشنى بنگرد; لذا استفاده از عقول دیگران باعث مىشودکه زوایاى تاریک امور روشن شود (6) و آنگاه با روشن شدن همه جوانب مىتوان بهانتخاب احسن دست زد. همان طور که قبلا گذشت مشورت با خردمندان خیرخواه مایهرشد است.
نتیجه آنکه، جامعهاى که فرهنگ استبداد راى بر افراد آن حاکم باشد، خصوصا اگراینامر در بخشهاى مختلف مدیریتى از مدیریتخانواده تا مدیریتهاى کلان باشد، رشدیافتگى آن را چندان نمىتوان امید داشت.
5-5) نقش آموزش خوبیها و بدیها در فرآیند رشد
گرچه در تعلیم و تربیتباید اصل را بر آموزش خوبیها گذاشت، اما در بسیارى ازموارد لازم است کج راههها نیز شناسانده شود تا راه رشد از راه غى به خوبى تفکیکشود. خداوند مىفرماید: [شمس 8] و نیز مىفرماید: «و هدیناهالنجدین» (8) [بلد10]. علىعلیه السلام مىفرماید: «اعلموا انکم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذىترکه»[22]; (بدانید تا رشد نیافته را نشناسید، رشد را نخواهید شناخت).
لازم استبر این نکته تاکید کنیم که گاهى ممکن است آموزش بدیها و معرفى بدان،بدآموزى داشته باشد، ولى ایجاد زمینههاى رشد و انتخاب احسن، اقتضاى معرفى وآموزش این امور را نیز دارد. به طور مثال، اگر فرزند خردسال یا نوجوان در محیطى قراردارد که افرادى در آن محیط، سخنان ناشایستبر زبان جارى مىکنند یا اعمال ناپسندىرا انجام مىدهند، باید براى جلوگیرى از آلوده شدن او، آن سخنان و اعمال ناپسند را بهاو معرفى کرد و علت قبح و ناپسندى آنها را تبیین نمود. اگر چنین کنیم، احتمال آلودگى اوبسیار کم خواهد بود. حتى در مواردى فرد آموزش دیده، با گفتار و رفتار بد مخالفتکرده، بدکردار را به گفتار و رفتار نیک رهنمون مىکند. اما چنانچه چنین آموزشى بهفرزندمان ندهیم، در مقابل آن سخنان و اعمال ناشایست، حالت انفعالى به خود خواهدگرفت. در این صورت، دور کردن او از آن رفتارهاى بد، بسیار مشکل خواهد بود.